ققنوس

عمومی

ققنوس

عمومی

پرتقال خونی، میوه معجزه گر!

به گزارش خبرنگار حوزه بهداشت و درمان  گروه علمی پزشکی باشگاه خبرنگاران جوان؛ رنگ قرمز پرتقال خونی به علت وجود رنگدانه‌ای طبیعی به نام آنتوسیانین است. بررسی‌ها نشان داد که آب این نوع پرتقال در درمان بیماری‌ها و تضمین سلامتی موثرتر از نوع معمولی آن عمل می‌‌کند. 
پرتقال خونی درتقویت سیستم دفاعی بدن،افزایش سلامت عمومی، درمان کلسترول، بیماری‌های قلبی عروقی، چاقی، مشکلات روده و فشار خون و کم خونی بسیار موثر است. می‌توان با ترکیب این میوه با مواد دیگر معجونی معجزه‌آسا برای درمان بسیاری از بیماری‌ها ساخت.
مواد لازم:
یک قطعه زنجبیل رنده‌شده
یک قاشق غذاخوری سرکه سیب
یک حبه سیر له شده
یک فنجان پرتقال خونی
طرز تهیه
همه این مواد را در مخلوط‌کن قرار دهید تا اسموتی یکدستی بدست آید. هر روز قبل از مصرف وعده‌های غذایی آن را میل کنید. در مدتی کمتر از یک هفته آثار معجزه‌آسای آن را بر سلامتی‌ خود تجربه می کنید.

هزاران خفته از درس تو بیدار!

افسران - هزاران خفته از درس تو بیدار!



با درود و صلوات به ساحت بزرگ استاد بشریت حضرت ختمی مرتب، رسول نبی اکرم(ص) و سلاله مطهرش استاد آزاد مردان و آزاد زنان تا ابد..... روحی له الفداء

در فرصت روز گرامیداشت مقام معلم، مجالی شد که به یاد معلمان و اساتیدی که آموختن های زندگی بخش شان، چراغ راه شد و فکرت از نفش آنها تبلور یافت....، تکرار سپاس کنم.

نگاه مرحوم دولابی به قبل از موت



مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: قبل از مردن را تعریف کنیم: چند روز پیش در شهری بودیم که همه دزد بودند. جیب همدیگر را می‌زدند. در سلام و علیک جیب می‌بریدند. هر جا می‌رفتیم می‌دیدیم همه مشغول جیب‌بری هستند...
 

95/02/07

 مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: قبل از مردن را تعریف کنیم: چند روز پیش در شهری بودیم که همه دزد بودند. جیب همدیگر را می‌زدند. در سلام و علیک جیب می‌بریدند. هر جا می‌رفتیم می‌دیدیم همه مشغول جیب‌بری هستند. من هم غریب بودم. می‌خواستم بخوابم می‌ترسیدم. اگر صد دینار پول داشتم زیر تشک مخفی می‌کردم.

نمی‌دانم آن جا چه شهری بود! خدا نصیب نکند. تمام، دزد بازار. تمام زبان‌ها چرب‌ و نرم. حتی شب‌های عاشورا دیدم یک دسته می‌گویند: «یا علی حیدر» و دسته دیگری می‌گویند: «یا علی صفدر». بعد در شب تاریک دیدم یک وقت چوب‌ها بیرون آمد و به جان هم افتادند. فقط زن‌ها و ضُعفا کتک می‌خوردند. افراد قوی فقط می‌‌زدند. بنده هم چند چوب خوردم. خلاصه خدا مرحمت کرد و همان طور که خواب آلود بودم صبح شد و پیش شما آمدم.

دیدی در چه شهر خرابی زندگی می‌کردیم. الان آمده‌ام این جا در این شهر که نه جیبم پاییدن دارد نه کسی جیب دارد. سرها برهنه، نه کلاه دارند که کسی کلاه‌شان را بردارد و نه کسی کلاه سرشان می‌گذارد. از این کارها هیچ نیست. خلوت خلوت. خدا هست. چیز دیگری نمی‌خواهیم.
طوبی محبت – ص 162
مجالس حاج محمد اسماعیل دولابی

رهبرجهان اسلام

آیا قدرش را میدانیم....؟!

 

افسران - آیا قدرش را میدانیم....؟!